ذکرالصّالحین

ساخت وبلاگ

برگزیدۀ بیانات استاد معظّم آیت الله حاج شیخ علی فروغی - دامَت بَرَکاتُه -

در آیین نکوداشت اربعین ارتحال ملکوتی

عبد صالح، عارف بالله جناب شیخ قربان علی ترخان - رِضوانُ اللهِ تَعالی عَلَیه -

به روز پنجشنبه تاریخ 25 ذی القعدةالحرام 1428 هـ . ق مقارن با 15 آذر 1386 هـ . ش

مسجد حضرت فاطمةالزّهرا - سَلامُ اللهِ عَلَیها - (کبود) اهر

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

....در مدّت چند سالی که با شیخ قربان علی ترخان - رَحمَةُ اللهِ تَعالی عَلَیه - ارتباط داشتم این حدیث را دریافتم، خداوند می فرماید: اِنَّ اَولِیائی تَحتَ قَبائی لایَعرِفُهُم غَیری. «[همانا] دوستان من در زیر قبایم پنهان شده اند؛ غیر از من هیچ کس آنان را نمی شناسد.» شناختی شیخ قربان علی ترخان که بود؟! ولیّ الله پنهان است. اینها در روی زمین اوتاد الارض هستند، اوتاد الارض! وتد زمین، میخ عالم وجود است؛ آرامش دهنده به عالم یک عدّه انسان هایی هستند که مست حقّند....

یک مشخّصۀ حیات این انسان این بود که اهل خیر بود؛ تلاش می کرد قلب یک نفر را مسرور کند.... اِدخالُ السُّرُورِ فی قَلبِ المُؤمِنِ.... اگر قلب یک حیوان را خوشحال کنی در نظام آفرینش اثر دارد که خودش بحثی است چه برسد به انسان.... امام صادق(ع) فرمود: مَن سَرَّ مُؤمِناً فَقَد سَرَّنی وَ مَن سَرَّنی فَقَد سَرَّ رَسُولَ اللهِ وَ مَن سَرَّ رَسُولَ اللهِ فَقَد سَرَّ اللهَ وَ مَن سَرَّ اللهَ اَدخَلَهُ الجَنَّةَ. فرمود: هر کس مؤمنی را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است؛ اگر قلب یک مؤمن را به دست بیاوری قلب امام صادق را به دست آورده ای؛ قلب امام زمان را به دست آورده ای؛ قلب تمام چهارده معصوم را به دست آورده ای. فرمود: هر کس قلب مرا به دست آورد؛ [مرا مسرور کند] قلب پیغمبر را به دست آورده است؛ پیغمبر را مسرور کرده است؛ هر کس پیغمبر را مسرور کند خدا را مسرور کرده است؛ هرکس خدا را مسرور کند اَدخَلَهُ الجَنَّةَ؛ خدا بهشت را بر او مباح می کند. قرآن می فرماید: فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَاُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ.(آل عمران / 185) [بهشت] نهایت سیر است؛ هر کس که به بهشت وارد شد دیگر نجات یافت؛ رستگار شد. پیروز آن آدم است که وارد بهشت شود؛ با به دست آوردن قلب مؤمنی. یک مشخّصۀ حیاتش این بود اِدخالُ السُّرُورِ فی قُلُوبِ المُؤمِنینَ. همین بود که درِ برکتش را گشوده و آن را به امام زمانش ربط داده بود. از عجایب روزگار است. باید زمانی سپری بشود تا شناخته شود شیخ قربان علی ترخان در این منطقه [که بود.] که ها گوهر از دستشان رفته است، نشناخته اند.... خدا شاهد است این مردی که از دنیا رفته دریای کرامات بود؛ دریای کرامات! امّا فاش نکرد؛ کتوم بود.... همین طور هم رفت.... آنان که در این عالم تعالی یافته اند، برادرش هم خبر نداشته است کیست؛ پسرش هم خبر نداشته است کیست؛ همسرش هم خبر نداشته است کیست چه برسد [به اینکه اهل] شهرش خبر داشته باشند کیست.

مشخّصۀ دومش این بود که در دوران جوانی اش شهوت جنسی را به زیر پایش گذاشته بود.... یوسف را ترک شهوت یوسف کرد.... در این باب سخنانی هست که مفصّل است؛ باید جمع بشویم و بنویسیم تا نسل آینده استفاده بکند و بداند که [انسانی] در خطّۀ خودش، در همین محیط [زندگی کرده است] ، در همین هوا تنفّس کرده امّا تا کجا تعالی یافته است. سالیان سال در بستر مریضی خوابیده است؛ چشمانش نابینا شده است؛ امّا یک دفعه اعتراض نکرده است؛ پروردگار عالم را حمد کرده است، این مقامی ساده است؟! انسان پنج روز نمی تواند تحمّل کند؛ جزع و فزع و اعتراضش عالم را پر می کند. به مقام شاکریّت رسیدن مگر به این آسانی است؟! اینانند مصداق قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُور! خداوند می فرماید: اندکند بندگان شکورم! اگر بخواهی به این آیه مصداق بیابی این جور انسان ها هستند که شکر برای آنان ملکه شده است، آنانند که به رویشان در گشوده می شود.

او انسانی بی رغبت به دنیا بود. اگر تمام دنیا را به دستش می دادی آماده بود بی درنگ همه اش را در راه خدا انفاق کند.... دنیا انسان را بی خاصّیّت می کند. اگر می خواهی روحت تعالی یابد باید به دنیا بی رغبت باشی.... امیرالمؤمنین نفرمودند؟! قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَارَجْعَةَ فِيهَا! تو را سه طلاقه كرده‏ام كه آن را بازگشتى نيست! ابدال آن جور هستند؛ دنیا را طلاق داده اند؛ بعد از آن به امام متّصل شده اند. می دانی که در هر زمان یک گروه خاص به امام زمان متّصل است؟! بین آنان و امام زمان پرده ای وجود ندارد!

....انسان که از روی حقیقت خدا را خواست، خداوند برایش یک راهنما می فرستد و او را بی پناه نمی گذارد؛ لذا از دوران کودکی اش با مرحوم آقای میر احمد آقا که انسانی کامل و مرتبط و از رجال غیب بود ارتباط داشت.... اینها در روی زمین حجّةالله هستند؛ حجّت را بر ما تمام می کنند. در روایت هست که خداوند برادر انسان را برایش حجّت قرار می دهد.... از دو برادر یکی در خانواده حجّت می شود. در طایفه ای می بینی یک نفر آن قدر پاک و سالم است که خداوند او را حجّت قرار می دهد؛ حجّةالله قرار می دهد، در یک طایفه! گاهی در محلّه یک نفر را حجّت قرار می دهد.گاهی در شهر؛ شهری به یک نفر مهمان می شود؛ ممکن است در آنجا حجّت خدا وجود داشته باشد؛ یک ولیّ الله وجود داشته باشد. گاهی در یک استان. گاهی در یک مملکت. [گاهی] در یک منطقه. تا می روی می رسی به نظام عالم. کلّ هستی مهمان امام زمان است؛ همۀمان مهمان امام زمان هستیم.... عالم این جور است.... هر انسان به اندازۀ ظرفیّتش می تواند منشأ فیض و برکت باشد. قطعاً یکی از آن افراد هم در این عالم -کمترینش را در نظر بگیری، در این منطقه- این شخصیّت است که برای او اربعین نگه داشته ای. از رفتن به سر قبر او و فاتحه دادن غفلت نکن؛ یقین دارم بر سر قبرش حاجتت روا می شود. اینها اهل الله هستند؛ خاصّةالله هستند؛ عبد صالح پروردگار عالم هستند. بگویم اینها فداییان امام زمان هستند؛ دیگر اضافه نگویم، فداییان امام زمان! در هر زمان هستند یک عدّه که مانند شمع برای امام زمان می سوزند، از اینها هستند.

خداوند روح آنان را برای ما دعاگو قرار دهد!

اَللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ الْفَرَجَ وَالْعَافِیَةَ وَالنَّصْرَ

وَاجْعَلْنَا مِنْ اَعْوَانِهِ وَ اَنْصَارِهِ وَاجْعَلْنَا مِنَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ!‏

برای دریافت فایل صوتی بر روی کلمۀ لینک کلیک فرمایید.

برگزیدۀ بیانات استاد معظّم آیت الله حاج شیخ علی فروغی- دامَت بَرَکاتُه -

در آیین نکوداشت دهمین سالگرد ارتحال ملکوتی

عبد صالح، عارف بالله جناب شیخ قربان علی ترخان - رِضوانُ اللهِ تَعالی عَلَیه -

به روز جمعه تاریخ 5 آبان 1396 هـ . ش مقارن با 7 صفرالمظفّر 1439 هـ . ق

مسجد جامع حضرت امام خمینی - رِضوانُ اللهِ تَعالی عَلَیه - (سفید) اهر

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

....اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِين؛ سپاس خدایی را که ربّ است. احسان بزرگ خداوند در عالمِ وجود این است که ربّ است؛ عالم هستی را ربوبیّت می کند. اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِين؛ حمد به زیبایی است [و] هر نعمت زیباست [و] در تمام عوالم هر چه هست نعمت است که از خزانۀ غیب پروردگار عالم ظهور یافته است. و هیچ وقت ربوبیّتش تعطیل نیست؛ دائماً او پادشاه مطلق است...! پادشاهی اش دائمی است. لاَ تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ؛ نه چرت می زند و نه [او را] خواب می برد.(بقرة / 255) سلطنت مطلق ذات ربوبی! و دائماً پرورش می دهد؛ تربیت می کند؛ رشد می دهد؛ هیچ وقت در کارش تعطیلی نیست.

بنده هم باید هیچ وقت کارش را تعطیل نکند. هیچ لحظه ای در عالم لحظۀ فراغت نیست؛ خیال ما می گوید لحظۀ فراغت. اِنَّ المُؤمِنَ لَمَشغُول؛ مؤمن همیشه شغل دارد؛ همیشه مشغول است؛ مشغول است به خدایش؛ به ربّش. مدرسۀ تعالی انسان شب و روز نمی شناسد. باید هیچ وقت [این مدرسه را] تعطیل نکنی؛ همیشه در مکتب توحید [درس] بخوانی؛ آن هم [درس] خواندنی که قصّه و حکایت دل آدمی است. برای هر کس هر حکایتی در عالم نوشته شده باشد که در انسان تعجّب و حسرت [ایجاد] کند و انگیزه بیافریند؛ انسان را به حیرت بیندازد، داستان دل آدمی است. یک قصّه است؛ جلوۀ یک حقیقت است، به آن حقیقت باید برسی. انسان حتّی در جایی هم که خوابیده است باید راه برود؛ مدرسه اش تعطیل نشود. اینجا مدرسۀ توحید است. بعد از خوابیدن برای اهلش تازه مدرسه شروع می شود. در حدیث هست که خداوند روح انسان را به ملأ اعلی می برد؛ در آنجا برای انسان مکتب دایر می شود. آن که آمادگی دارد، آن که برایش در عالم معنا جذبه هست، خواب هم برای او دانشگاه توحید است؛ خواب هم برای او دانشگاه انسانیّت است. امّا آن که به بالا نمی رود، خوابش هم اضغاث احلام است؛ پریشان است؛ چون در زندگی اش پریشان است؛ در زندگی روزمرّه اش اضطراب دارد؛ مضطرب است؛ بلی! آن که از عالم پریشان بیرون آمده و به عالم توحید وارد شده است، خواب او هم سیر است؛ این جور نیست که کار تعطیل شود؛ خیر! کاری را که انجام داده است دریافت می کند؛ لذا در حدیث هست هر روز صبح که اصحاب بر پیغمبر وارد می شدند، حضرت رسول اکرم(ص) می فرمود: هَلْ مِنْ مُبَشِّرَاتٍ؟ یَعْنِی بِهِ الرُّؤْیَا. آیا امشب برای شما بشارتی داده شده است؟ از غیب خبری آمده است؟ یعنی در خواب چه دیده اید؟ آن خوابی که انسان از مرحلۀ نفس گذشته باشد؛ تا انسان از مرحلۀ نفس نگذشته باشد خوابش پریشان می شود....

خداوند تبارک و تعالی در قرآن می فرماید:

ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ اَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ.

تُؤْتِي اُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا.(ابراهیم / 24 و 25)

خداوند برای ما مثل می زند. می فرماید: کلمۀ طیّبه مِثل درخت طیّب است؛ طیّب همچون درخت است. اَصْلُهَا ثَابِتٌ؛ اصلش ثابت است. فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ. شاخ و برگش به آسمان رفته است. همیشه میوه می دهد؛ تُؤْتِي اُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا. این انسان است؛ حدیث داریم؛ این مَثَل انسان است. انسان می تواند درخت طیّب باشد؛ انسان می تواند چنان در این عالم بروید که [به طور] ثابت میوه بدهد؛ همیشه میوه بدهد، انبیا آن گونه هستند. در این عالم تا ریشه ات را به توحید وصل نکرده ای امکان ندارد میوه بدهی.... باید داستان قلبت را بخوانی؛ داستان دل آدمی؛ حکایت دل آدم! حکایت اصلی در عالم، حکایت دل است؛ حکایت دل! باید ببینی چه خبر است. قصّۀ دل آدمی! به آن برگردی؛ آنگاه ثبات بیابی. كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ؛ اگر وجودت طیّب شد، کلمۀ طیّبه شد، تو میوه می دهی؛ تُؤْتِي اُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا؛ انسان درختی می شود که هیچ وقت میوه اش قطع نمی شود؛ هیچ وقت سایه اش از عالم قطع نمی شود. اصلاً عالم سایۀ انسان کامل است. لَوْلَا الْحُجَّةُ لَسَاخَتِ الاَرْضُ بِاَهْلِهَا؛ یعنی [بر] سر سفرۀ کُمَّلین عالم، خوبان عالم، نشسته ایم بی خبریم؛ نمی دانیم! چه بسا به بعضی نشان دهند. اولیای الهی برای عالم منبع خیر و برکتند؛ حتّی از قبرهایشان به عالم خیر می بارد. وجود عدّه ای از انسان ها در عالم [منشأ] خیر و برکت است؛ اصلاً آنانند شجرۀ طوبی؛ شجرۀ طیّبه که برای عالم بقا هست. بعضی شجرۀ طیّبه اند که تمام عالم وجود را فرا می گیرند؛ عدّه ای هم شجرۀ طیّبه اند برای یک مملکت؛ عدّه ای هم شجرۀ طیّبه اند برای یک استان. میوه می دهند؛ عالم مهمان آنان است؛ لذا حافظ بسیار نیکو بیان می دارد:

جان پرور است قصّۀ ارباب معرفت

رمزی برو بپرس، حدیثی بیا بگو

از داستان ارباب معرفت سخن بگو! خداوند در قرآن به پیغمبر می فرماید: من برایت قصّه خواهم گفت؛ برایت داستان خواهم گفت؛ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ.(یوسف / 3).... زیباترین داستان ها را برایت نقل می کنم، گوش دار! قصّۀ ارباب معرفت...! جان پرور است قصّۀ ارباب معرفت...! این [قصّه] دل ها را زنده می کند؛ جان ها را زنده می کند. اگر از این قصّه نخوانی می میری؛ اگر برای این قصّه جمع نشوی شَهرت زنده نمی شود؛ مملکتت زنده نمی شود....

شیخ ترخان سالیان سال نابینا [بود]؛ امّا شکر، تسلیم و رضا از این مرد می بارید. به آن چیزی عطا می کنند.... سالیان سال نابینا، مقام شکر؟!

در نظربازی ما بی خبران حیرانند...! نظربازی می کرد؛ می نگریست؛ به درون می نگریست. هیچ خبر داشتی که در گوشه ای از شهر نگرنده ای هست؟! پس دوباره می خوانم: در نظربازی ما بی خبران حیرانند...!

شیخ ترخان حالا تازه می خواهد ببارد؛ شروع کرده است به باریدن؛ چون می خواهی مزرعه ات را آماده کنی، فصلش است برای باریدن. تازه می خواهد ببارد! چون تو بی خبر بودی. حقیقت این است؛ برایت شعر نمی خوانم؛ حقیقت را برایت می گویم. جان پرور است قصّۀ ارباب معرفت...!

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: إِنَّ لِلهِ شَراباً لِاَولِیائِهِ إِذا شَرِبُوا سَکِرُوا. خداوند خودش ساقی است. بعضی می گویند بگو: الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها...! چون اگر بخواهی از مصدر «سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا» اسم فاعل بگیری، می شود ساقی که از نام های خداست.

الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها

که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل ها

إِنَّ لِلهِ شَراباً لِاَولِیائِهِ إِذا شَرِبُوا سَکِرُوا؛ خداوند شراب دارد؛ امّا [آن را] به هر کس نمی نوشاند؛ به دوستانش می نوشاند، اولیاءالله! اَلا إِنَّ اَوْلِيَاءَاللهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.(یونس/ 62) آنان دیگر غم نمی دانند؛ حزن نمی دانند. خداوند می فرماید: اولیاءالله غم ندارند؛ غصّه ندارند. خدایا! وقتی که [از شرابت] نوشانده ای چه غمی؟! چه همی؟! ....سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا.(انسان / 21) امیرالمؤمنین می فرماید: اولیاءالله وقتی که از آن شراب می نوشند، سَکِرُوا؛ مست می شوند. وَ إِذا سَکِرُوا؛ و وقتی که مست می شوند، طَرِبُوا؛ به طرب می آیند؛ به وجد می آیند؛ حال عشق می یابند؛ از خود بی خود می شوند. وَ إِذا طَرِبُوا طابُوا وَ إِذا طابُوا ذابُوا؛ و وقتی که به طرب می آیند، پاک می شوند [و وقتی که پاک می شوند، ذوب می گردند.] ....در درون نشاطی می آید که اگر آن را بین اهل عالم تقسیم کنی همه را مست می کند، حدیث داریم. نشاطی داده می شود که اگر [آن را] بین اهل جهنّم تقسیم کنی جهنّم از یادشان می رود. نشاط یک نفر را! چه عالمی است؟! وسعت انسان را بنگر! چقدر انسان وسعت می یابد؟! چقدر انسان بزرگ می شود؟! چقدر انسان دریا می شود؟! [دریایی] عمیق...! وَ إِذا ذابُوا خَلَصُوا؛ بعد از ذوب شدن خالص می شوند. [وَ إِذا خَلَصُوا طَلَبُوا وَ إِذا طَلَبُوا وَجَدُوا وَ إِذا وَجَدُوا وَصَلُوا؛ و وقتی که خالص می شوند، طلب می کنند و وقتی که طلب می کنند، می یابند و وقتی که می یابند، وصل می شوند.] بعد از یافتن به اولیا وصل می شوند؛ به پیغمبر، به اهل بیت، به خوبان عالم [وصل می شوند؛] با آنان هم خانه می شوند. وَ إِذا وَصَلُوا؛ و وقتی که به آنان وصل می­ شوند، اِتَّصَلُوا؛ به مقام توحید اتّصال می یابند. وَ إِذَا اتَّصَلُوا لا فَرقَ بَینَهُم وَ بَینَ حَبیبِهِم؛ [و وقتی که اتّصال می یابند،] بین آنان و خدا فرق نمی ماند. در روی زمین خدایی می کنند؛ امّا به اذن الله. مگر عیسی خدایی نکرده است؟ عیسی خدا نیست، باذن الله؛ خدا اجازه داده بود. اهل بیت در این عالم آن طور هستند؛ باذن الله کار خدا را می کنند؛ وصلند به آن مقام. بدان مقام باید برسی؛ آن است که می گویند: جان پرور است قصّۀ ارباب معرفت...! خداوند داستان زیبای یوسف را بیان می کند. خداوند می فرماید یوسف از کودکی با ما بود تاموقع مرگش. تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَ اَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ.(یوسف / 101) سخن آخرش است. خدایا! در هنگام از دنیا رفتنم مرا [مسلمان بميران و] به صالحان ملحق کن؛ [مرا] به مقام صلوح برسان. آنان کیستند؟ پیغمبر و اهل بیت پیغمبر - صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِم اَجمَعین - آن است که خداوند می فرماید: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ؛ برایت داستانی نقل می کنم، زیباترین داستان! چه داستانی؟ داستان کودکی که به بلا افتاده است؛ امّا در هر بلا گفته الله، ایستاده است. یوسف از کودکی الله گفته است.

شیخ ترخان می فرمود: من از پنج شش سالگی به معنویّت توجّه خاص داشتم. در نوجوانی ام آقای میر احمد آقا مرا دریافت؛ دست بر سرم نهاد. هَلَكَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَكیمٌ یُرْشِدُهُ؛ هر کس در زندگی اش حکیمی نباشد که از دستش بگیرد، او را راه ببرد، به هلاکت می رسد. به خودت تکیه نکن؛ به یک کامل تکیه کن، یک نفر که پنج قدم از تو جلوتر است، از او سخن بشنو! پیر باشد نردبان آسمان...! این آسمان نردبان دارد؛ نردبانش انسان کامل است؛ باید در وجود او سیر کنی. نگو من! من را به کنار بگذار! نردبان حقیقت کُمَّلین عالم هستند.

....خدای عالم این شیخ چقدر گشاده دست بود! اصلاً گشاده دست که می گویم، [یعنی] هر چه به دستش می آمد در همان ساعت آن را تمام می کرد؛ بخشش می کرد؛ آن است که خداوند هم درش را [به رویش] می گشاید.

....«اَحْسَنَ الْقَصَص» این است. چرا زندگی یک عدّه انسان ها احسن القصص است؟! چون از عالم طبع جدا شده اند. تا در عالم طبع هستی قصّۀ طبع، قصّۀ شهوت است؛ شهوت مال، شهوت پول، شهوت جنسی، شهوت ریاست؛ غیر از این چیزی در این عالم نیست؛ در این عالم چه چیز هست؟ نهایتاً تلاش می کند، آقای یک دهکده می شود.... ما در زندگی مان داستان نداریم، چرا؟! چون از عالم طبع جدا نشده ای، بشر! تا از عالم طبع جدا نشده ای برای تو چه کتابی بنویسند؟! برای تو چه مجلس ترحیم برگزار کنند؟! چه سخنی بگویند؟! انسان باید از عالم طبعش دور شود؛ به خودش بنگرد، به حقیقت وجودش، از آن پس داستان دل شروع می شود.

بشنو از دل چون حکایت می کند

وز جدایی ها شکایت می کند

کی بشنو از دل؟! وقتی که از عالم طبع فاصله بگیری؛ دل به صحنه بیاید؛ دل به حضور آید. آنگاه می گوید: بشنو از دل...! دل سخن می گوید. دل اولیاءالله که سخن می گوید، به اولیاءالله گوش فرا ده! گوش فرا دادن به اولیاءالله، یعنی گوش فرا دادن به آن دلی که از نفخه و روح الهی خلق شده است. به خدا وصل است، به آن دل گوش فرا ده! ببین چه می گوید؛ وز جدایی ها شکایت می کند! هیچ احساس جدایی و غربت می کنی؟!

جان پرور است قصّۀ ارباب معرفت...! به اینجا آمده ایم که جانمان بیدار شود؛ جانمان خودش را بیابد. حکایت های زیاد [از شیخ ترخان] هست؛ حکایت هایی که باید برای آنها شرح نوشت. ما خبر نداریم...! مرد بزرگ الهی! شخصیّتی بی نظیر! بی خبریم...!

چقدر زیباست قصّۀ ارباب معرفت...! خداوند می فرماید ببین قصّۀ یوسف چقدر زیباست! از کودکی به بلا انداختم، آن گونه است.... برو زندگی اولیا را نگاه کن! مدام به بلا افتاده اند؛ امّا در بلا شکر کرده اند؛ [از بلا] نگریخته اند؛ [به بلا] نه نگفته اند...!

سخنم را تمام کنم؛ بس است. حکایت که تمام شدنی نیست؛ ما به اندازۀ خودمان سخن گفتیم. اولیاءالله مگر قابل وصفند؟! مگر با قلم قابل ترسیمند؟! این شعری نیکوست:

زان سـوی او چـندان کرم، زین سو خلاف و بیش و کم

زان سـوی او چـنـدان نـعـم، زیـن سوی تو چندین خطا

زیـن سـوی تـو چـندیـن حـسـد، چندین خیال و ظنّ بد

زان سـوی او چندان کشش، چندان چشش، چندان عطا

چـنـدیـن چشش از بـهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود

چـنـدیـن کشش از بــهــر چـه؟ تـا دررسـی در اولـیـا!

می دانی؟! گاهی برای تو هم می چشاند، از تلخی، از شیرینی، تا تو هم بسان اولیا باشی؛ بسان انبیا زندگی کنی، هدف این است....

اَللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ الْفَرَجَ وَالْعَافِیَةَ وَالنَّصْرَ

وَاجْعَلْنَا مِنْ خَیْرِ اَعْوَانِهِ وَ اَنْصَارِهِ وَاجْعَلْنَا مِنَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ!

برای دریافت فایل صوتی بر روی کلمۀ لینک کلیک فرمایید.

نکات ناب...
ما را در سایت نکات ناب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abdossaleh بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:51